محل تبلیغات شما



عجیبه چرا من چند روزه هرچی کار به پستم می خوره توی زیرزمینه !

زیر زمین !آره زیر زمین امروز یکی ازم خواست وسایل زیر زمین  و براش خالی کنم آدم عجیبی بود زیاد حرف نمی زد یه جوری بود انگار منو از قبل می شناخت !

یعنی رفتارش مثل آدمی که از کسی زیاد خوشش نیاد و مجبور باشه باهاش کار کنه می موند !چی معلوم هست چی داری میگی ! منظورت چیه !؟واضع تر حرف بزن بینم چی میگی !چی بگم خودم هم نمیدونم چه خبره !انگار خیالاتی شدم .

رفته بودم زیر زمین وسایل و بیارم یک دفعه در روم قفل شد !قفل شد !آره قفل بود هر کاری می کردم باز نمی شد .

نشستم به خیال اینکه وقتی صاحب خونه ببینه دیر کردم و هنوز توی زیر زمینم میاد دنبالم !اما هرچی موندم خبری نشد بعد یک و دوساعت اومد می گفت رفته بوده بیرون و صدای من و نشنیده می گفت قفل در قدیمی خراب شده حتمی باد درو بسته و من اونجا گیر کردم !همین !خوب آره .

به نظرم منطقی می اومد وگرنه چرا باید اون درو به روم قفل کنه که کارش عقب بیوفته !می خواست زیر زمین و نقاشی کنه واسع خالی کردنش کلی عجله داشت .

خوب این که تعریف کردن و نگرانی نداره !آره ولی موضوع همین هم نبود می دونی چیزی که فکرمو مشغول کرده سوال های عجیبیه که بعد ازم پرسید!گفتی سوال !چه سوالی !؟ ازم پرسید ترسیدی !گفتم مگه بچه ام بترسم گفت نه ولی از رنگ و رو و حرفهات معلومه یه کم ترسیده بودی !گفتم ترس !چرا ؟البته حق میدم اینکه آدم توی یک زیر زمین بی برق و چراغ گیر کنه و کسی نباشه در و براش باز کنه !حالا فکرشو بکن اگه چند روز طول بکشه !یا چند ماه و در حالی که از لبخند زوری دندان های سیاه و جویده شده جلویش معلوم بود گفت شاید هم سالها !یه لحضه احساس ترس همه وجودمو برداشت ! بخصوص موقع ای که به چهرش خیره شده بودم !احساس می کردم اون هم دنبال خوندن زهن منه !و یه جورایی می خواست عکس العمل منو وقتی حرف می زد ببینه ! هی پسر من فکر می کنم داشت بهت یه جور هشدار می داد !هشدار !هشدار چی !آخه چرا !باز زده به سرت.

معلومه ترسیدی !ترس نداره اگه اون جور که اون می گفت توی این زیر زمین برای همیشه گیر می کردم و استخونامو مثل اون فیلم ترسناکه می جویدند !چی !دیونه شدی !این حرفها چی میزنی اگه بچه هابفهمند بهت می خندن میگن توهمی چیزی زدی !توهم !بچه ها ! 

راستش امروز وقتی در اتاق و باز کردم احساس کردم یکی داره به وسایل اونا هم دست می زنه !نکنه کار این پسر کولی همسایه است چیزی از بچه ها به اونا فکر کنند من بودم !آخه من فقط کلید دارم و اونا باهم کار می کنند و صبح میرند آخر شب میاند !چرا این اتاق اینقدر بهم ریخته است !من خودم صبح پتوها رو جمع کردم 

در کوله پشتیم چرا بازه !یعنی یادم رفته ببندمش ! انگار روی فرش و گلیم جای رد پاست خاکی شده ! امادر که قفله !زده به سرت !زده به سرت!

آره بی خوابی باز زده به سرم !امشب دنبال سایه رفتم اما تا من از پله ها رفتم پایین انگار میان درخت ها غیبش زد !فکر می کنم انتظار نداشت من برم دنبالش !و می خواست یه جورایی از پنجره منو بترسونه! وقتی داشتم بین درختها می چرخیدم یه کم تاریک بود همه انگار خواب بودند و فقط من بیدار بودم !بدنم لرزید و از لای درختها که بیرون اومدم از پنجره همسایه انگار اون زن کولی داشت نگام می کرد !و سگش همش پارس می کرد! پاهامو تند تر برداشتم و به در حیاط که رسیدم با اینکه نیمه باز گذاشتم و رفتم بسته شده بود ! و کلید برای چند دقیقه گیر کرده بود! برگشتم به اتاق بچه ها خواب بودند ! فکرم بهم ریخته .

سایه از کجا فهمید من دارم می رم پایین سراغش !نکنه دارن منو می بینند ! رفتم زیر پتو نباید بفهمند ترسیدم ! خودمو زدم بخواب بااینکه خوابم نمی برد نمی دونم چطور صبح شده بود !


 می دونم هرچی می کشم از این زبون دراز! و این حس همیشگی کنجکاویه !.

این خونه مال کیه !

این خونه ها !

این کوچه !

این محله !

هیس !شاید هم نصم این شهر !

لعنت به زبونی که بی موقع باز شد !

و به موقش باز نشه !

کم کم احساس ترس .

یعنی یه وقت هایی می ترسیدم .

اینا کی هستن !؟

اینجا چه خبره !

احساس می کردم یه موجوداتی دارن از روزنه های ریز دیوار همیشه تماشام میکنند !شاید خیالاتی شدم .

من !من که همه توی ایل به بی باکی و دل داشتن می شناسند !از چی باید بترسم !

مگه چکار کردم !به خودم دلداری می دادم!

اما نه پسر شوخی نیست چند روزه حس ششمم میگه این موجودات عجیب و ناشناس دنبالم هر جا میرم میاند !

هی پسر اونا من می برند سر کار !زده به سرت !می دونم زده به سرم اما صاحب کار امروز یه جورایه بود !زده به سرت !خیالات ورت داشته از بس می نشینی تنهایی به این موضوع فکر می کنی !ولی من می دونم همین الان هم دارند منو می بینند !

اینجا محله قدیمی و ساکنای این خونه ها یا اتباع خارجی اند یا مثل این همسایه دست راستی کولی و خلاف کارند !

اونا انگار من که نیستم میاند توی اتاق !اتاق !در که قفله چه جوری می تونه کسی این کارو بکنه ! نکنه اونقد ریزند که از روزنه ها وارد این اتاق کوچک و قدیمی می شوند ! آره ! چی گفتی روزنه ریز!

یعنی این سایه پشت درخت های روبرو  کیه ! چرا هرشب میاد اتاق منو زیر نظر می گیره !؟یعنی آدمیزاده !نکنه .نه پسر باز داری خیالاتی میشی کدوم سایه ؟کدوم آدمیزاد؟ چرا باید سایه رو بهت نشون بده !

می دونم اینا می خواند منو بترسونند .

می خواند یه کاری کنند من از اینجا برم .

اما چرا من !مگه من چکارشون کردم !

امشب نشونشون میدم امشب باید این سایه رو بگیرم باید ببینم چی می خواد از جون من

مرگ یه بار شیون هم یه بار

آره بهشون نشون می دم  بهشون ثابت می کنم من از چیزی نمی ترسم ؛

بدنم می لرزد

اعوزب.من شیاطین رجیم .

 

 


توی خیابون بودم که یهو مثل جن بسم اجلوم ظاهر شدند ! پرسید چه کاره ای !؟گفتم همه کاره بی کاره ! گفت کجایی ؟گفتم چه فرقی میکنه همه این خراب شده سرای من است !گفت پسر مثل آدم جواب ! گفتم نمی دونم جواب شما رو دادم !.

گفت چی می کشی ؟گفتم زحمت !زحمت زیاد می کشم ! گفت نه تو انگار گل می زنی !گفتم نه راستش من برعکس گل زیاد خوردم !

یهویی بهم ریخت و معلوم بود از اون آجانای رضا خانیه که براش جا افتاده بود همه خلق خدا باید ازش بترسند و چشم بی بصیرت کورش همه رو جانی و جان آدمکش می بینه !

صداشو بلند کرد و عرعر کنان یعنی عربده کشان نه !

اینا که در شان نداشته شون نیست !نا سلامتی آجانن ! بله رشته کلام و گم نکنیم مثل یک آجان خشک و میرپنجی !گفت بلبل زبونی می کنی .

فلان فلان شده به بهمان خودمو به همون فلانی یین خودمون بمونه سر زبون هممون !بندازیدش بالا کارش دارم حالا !

اولش فکر کردم تمساحی چیزین حضرتشون !می خواد بندازم بالا قورتم بده !تو همین فکرا بودم که کی انداخته بودن بالا و با چه سرعتی پرتم دادند توی قرارجا ! که جای آجان هاست 

چشم که باز کردم نصیب شیر بیابون نشه جمع کثیری از جوانان غیور و غیرت مند و قوی هیکل و در چنگال این قوای قانونی تا دندان مسلح و مسلمان دیدم که مبینید زین بعد .

بعد از ساعتی که همه به جمع بندی کامل رسیدند مامور آمار آمد و یک به یک شروع به معرفی حضار محترم و مهمان و شمارش شیران در بند نمودند 

آجان مغرور و قلدری تشریف داشت و برای همه تشریع کرد که نام مبارک هر کس را خواندم بلند شود و بگوید ال.اکبر !یک و دو نفری معترض شدن که سواد عربی ندارند که گفت بی سواد ها معنیش را بگویند و به پارسی که خودشون تفسیر آیه کردند گفتند می شود خدا بزرگ است !

و صدای مامور آمار

رضا رویگری ! ال.اکبر

جمشید هاشمپور فرزند آریا ! خدا بزرگ است 

فرهاد اصلانی ! مردک چلغوز مفنگیی به هزار زحمت تا نیمه راه بلند شد و گفت خو خو خدا خدا !

چشم هایم داشت از حیرت در می آمد که شنیدم گفت دانا دهنوی .!

تا به خودم آمدم که این از القاب شریف و برند معتبر ماست !

و خواستم بلند بشوم اعتراض کنم.‌‌.‌

یکی که توی چرت سجده درازی رفته بود سربلند نکرده گفت خدا بزرگه !!!!

 

ادامه دارد


در مورد این اتفاق غم انگیز باور کنید من با شنیدن این موضوع شوکه شدم و واقعا حتی صحبت کردن راجب این ماجرا اعصاب و روانم را بهم می ریزد !

تنها چیزی که الان می توانم بگویم مهم تر کار بحث درمان و مداوای این بیماران و جلوگیری از پیشرفت بیماریست 

و بعد باید دلیل حقیقی این داستان غم انگیز برای مردم آشکار شود 

ضمن اینکه حواسمان به آبرو و حیثیت خانواده های درگیر با این موضوع باشد و حتی شرایط خاص قومی و قبیله ای این دیار را در نظر گرفت تا از مشکلات و معضلات بعدی جلوگیری شود!

و حواسمان به چگونگی حرف زدن در باره این موضوع باشد !

 


وم تشکیل نیروی انتظامی حکومت اسلامی چیست !و چرا این دستگاه به وجود آمد !؟

آیا قرار بر این نبود این نیرو حافظ امنیت و جان و مال مردم باشد

مگه قرار نبود پلیس اسلامی حامی مستضعفین و پابرهنگان انقلاب خمینی باشد !؟

مگر خمینی نگفت هر ماموری که بدون حکم قاضی و دادگاه به جنایتکاری سیلی بزند عرش خدا را به لرزه درآورده است و خود مرتکب جنایت شده (گفته هایی در همین معفوم ثبت و ضبط در مستندهای صداوسیما که بارها پخش شده است !)

چه کسی گفته وظیفه این فاصدین این است راه بیوفتند در خیابان و هرکسی لباس کهنه ای برتن داشت را مجرم بنامند و فقر و بی خانمانی در این وظعیت اقتصادی کشور را جرم بدانند و پیش چشمهمه ملت و در خیابان با باطون و مشت لگد به جان مردم ظعیف و بی پناه جامعه بیوفتند کسانی که حتی پول هزینه مراحل یک شکایت را در دادگاه و برای دفاع از حق پایمال شده خود را ندارند !

برای یک شکایت و باطل کردن تمبر حداقل یک ملیون باید توی جیبت باشد آیا این جمعیت فقیر چنین هزینه ای می تواند بکند می تواند برای دفاع از خود وکیل بگیرد یا حتی ممکن است سواد و زبان کافی هم برای دفاع از خود نداشته باشند

مراجع تقلید ما کجا هستند مراجع بزرگ ما در تاریخ به مانند بروجردی ها و خمینی ها در دفاع از حق مردم برابر حکومت به مرجعیت مردم رسیدند !

کاری که اکنون علمای شیعه در نجف می کنند!

چرا ون ما حسابشان را از بقیه جدا نمی کنند چرا صدایشان در باب وضع اقتصادی و معیشتی و حال روز ملت در نمی اید !؟

مردم دولت انتخاب می کنند برای دفاع از حقوق  شهروندی خود اگر این دولت ها قدرت دفاع از حق مردم و رای دهندگان خود را ندارند .

پس از این به بعد شرکت در هر انتخاباتی خیانت به دین و ملت و میهن است !

من خودم قربانی ظلم و فصاد حاکم بر این دستگاه هستم مامورینی که با سفارش عده ای تاجر فاسد در این شهر و محل و منطقه ای خاص و با گرفتن رشوه از سرمایه باد آورده شان هر روز مرا مورد بی احترامی و چوب و چماق و دستگیری و پرونده سازی قرار می دهند تا تحت فشار صدایم در نیاید با سرک کشیدن در حریم خصوصی ما را ترور شخصیتی می کنند و به وال.که همین چند شب پیش این دو مامور که مرا  در خیابان و توی ماشین کتک می زدند مرا می شناختند و متلک ها و توهین و فوش های آنها از مسائل ریز و خصوصی خانوادگی من بود 

اینها وظیفه خودرا در دفاع از حقوق و امنیت جامعه فراموش کرده و خود مشکل امنیتی برای مردم شدند و برای این جامعه فقیر و بی چاره احساس رعب و وحشت به وجود آورده اند و ملت بادیدن یک مامور نیروی انتظامی می ترسند که روی آجانهای رضا شاه را سفید کرده اند 

 


در مورد حمله به سفارت آمریکا در اوایل انقلاب 

در نخست ما نظر شخصی خودمان را گفتیم! و در توضیح بیشتر این  مطلب. 

روشن است که در زمان حمله به سفارت آمریکا در تهران امام از این حرکت حمایت نمی کرد و این گروه و افراد سرخود این اقدام را انجام دادند  و بعد مصلحت انقلاب را در این دیدند همگی حمایت کنند!

کاری که بعدها عده ای خواستند با سفارت انگلیس و یا عربستان انجام بدهند  و به هیچ وج چنین اقدام هایی را نه دنیا می پزیرد و نه هیچ قانون و دین و اندیشه ای و گمان کنید کسی یا مردم کشوری چنین اقدامی علیه سفارت خانه های ما انجام دهند! که به شدت محکوم و قابل پزیرش نیست! 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها